اندر احوالات یوسف جان (4 ماهگی)
سلام غنچه ی باغ زندگیم درسته که کمی واسه نوشتن این مطلب دیر شده ولی عیب نداره به قول معروف دیر نوشتن بهتر از هرگز ننوشتنه. جونم برات بگه گلکم: بیشتر 4 ماهگی شما همزمان با ماه رمضان سپری شد. خیلی ناراحت بودم که نمیتونم روزه بگیرم ولی خوب چون خدا توی فکر کوچولوهایی مثل شماست دستور داده که ماماناشون روزه نگیرن. عیب نداره فقط یادت نره واسه مامان دعا کنی که ایشالا بتونه قضای روزه هاش رو به راحتی به جا بیاره. شبهای احیا رو هم شما گل پسرم همراه مامان و بابا توی مسجد شب زنده دار بودی و اصلا نخوابیدی. ماشالا بهت که اینقدر فهمیده و خوب هستی قبول باشه نفسم. آخرای ماه رمضان هم مامان جون و بابا جون و دایی محمد اومدن اهواز . خیلی ...
نویسنده :
فاطیما
0:02