یوسف یوسف ، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره

پسر بهار

اندر احوالات یوسف جان (12 ماهگی)

عزیز دل مامان فاطیما سلام فدای روی ماهت بشم گلم مبارکت باشه آخرین ماه از اولین سال زندگیت. چقدر سریع و بی وقفه گذشتن روزها و ماهها و رسیدیم به آخرین ماه. الان شما رسما یکساله شدی و از ماه ماهه گذشتی و به سالها پیوستی. چقدر عجله داشتم برای رسیدن به این روز. فکر میکنم من از زمان بیشتر عجله داشتم برای گذشتن و رسیدن به این روز. خداروشکر. خدارو هزازان هزار مرتبه شکر . و به قول یک بزرگ و عزیز از دست رفته که همیشه میگفت خدایا به اندازه ی برگهای درختان و به اندازه ی ریگهای رودخانه ها شکرت میکنیم. اینقدر شکرت میکنیم تا راضی بشی. من خیلی خوشحالم از اینکه تونستم یکسال همراه پسرم باشم .تو روزهای خوشی و نا خوشی. تو روزای غم و شادی....
1 تير 1394

اندر احوالات یوسف جان (11 ماهگی)

    پسر گل مامانی سلام خیلی خیلی خیلی دوستت دارم نفسم دوازده ماهگیت مبارک باشه عشقم وای خدای من کمتر از یک ماه به یکساله شدن پسرم  مونده و من چقدر خوشحالم از ته ته ته قلبم خوشحالم. پسرکم من این روزا حسابی درگیرم و فرصت نمیکنم زیاد بنویسم. حتی این پست رو هم فکر میکنم بعداز دو یا سه ماه بتونم روی سایت بذارم ولی خوب من مینویسم تا یادم نره. آخه میدونی چیه گلم. این روزا از طرفی داریم به سال نو نزدیک میشیم و مامانی هم مثل همه ی مامانای ایرونی دیگه مشغول خونه تکونیه. از طرفی هم به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا روه خونی داریم . قبلا مفصل واست نوشته بودم قضیه اش رو . یادش بخیر پارسال شما هنوز به دنیا ...
31 خرداد 1394

سفر قزوین

  گل پسر مامانی سلام واسه خودت  مارکوپولیی  شدی ها... فدات بشم من جونم برات بگه که واسه تعطیلات 22 بهمن ماه رفتیم قزوین. کسایی که شما رو توی این سفر همراهی میکردن عبارتند از : بابا جان که هماهنگ کننده ی اصلی بود . مامان جان دایی ممد بابای مهربون و مامان دوست داشتنی من که از شهرش خیلی خوشم  اومد. هوای خیلی خوبی داشت و کلی جاهای دیدنی. البته کمی هواش سرد بود که همین باعث شد وقتی برگشتیم تهران همگی سرما بخوریم ولی خوب خودش واسمون خاطره شد . یکی از جاهای دیدنی که سرزدیم کاروانسرای سعدالسلطنه بود . یه کاروانسرا به چه بزرگی . ما که نتونستیم کلش رو ببینیم. ولی خیلی معماری زیبایی داشت و خیلی هم تمییز بود. ...
22 فروردين 1394

اندر احوالات یوسف جان (10ماهگی)

    عزیز دل مامانی سلام خوشکل مامان فاطیما سلام زندگی مامان فاطیما 11 ماهگیت  مبارک وای خدای من جیگرم 11 ماهه شده. فقط 2 ماه دیگه به 1 سالگیت مونده چه نقشه هایی که واسه یکسالگیت دارم خدا کنه بتونم همشون رو اجرا کنم . نازنینم این روزا شما ماشالا ماشالا خیلی فضول شدی . جنب و جوش و فعالیتت خیلی زیاده و همین باعث شده که من فرصت کمتری برای کارای دیگه مثل نوشتن داشته باشم. حتی چند وقته که فرصت مطالعه کردن رو هم ندارم. همون کلاس زبان رو که هم میرم کلی هنر کردم. خدا به دادم برسه این ترم خیلی اوضاعم خرابه . آخه اصلا فرصت نمیکنم درس بخونم. واسه ی همین هم نوشتن پست ها به تعویق میفته. ماشالا بهت اینقدر شیطنت ه...
22 فروردين 1394

اندر احوالات یوسف جان (9ماهگی)

سلام بر زیبای بی همتای مادر فدای خنده های نازت بشم من 10 ماهگیت مبارک عزیز دلم شما نه ماهگی رو پشت سر گذاشتی  و وارد 10 ماهگی شدی. خیلی دوستت دارم کوچولوی نازنینم خیلی هیجان زده هستم از اینکه پسرم بزرگ شده و 10 ماهه شده. حالا که روزها دارن میگذرند و به یکسالگی نفسم نزدیک و نزدیکتر میشیم من هم حس مسئولیت بیشتری نسبت به گل پسرم پیدا میکنم. وقتی به آینده ی درخشان شما فکر میکنم  خیلی نگران میشم. آخه به نظرم بزرگ کردن و خوب تربیت کردن بچه توی این عصر تکنولوژی و پیشرفت خیلی سخته. بگذریم راجع به اون جداگانه صحبت میکنم. از 9 ماهگی گل پسرم بگم که گفتنی زیاد دارم. اول اینکه از وقتی هزار ماشالا پسرم بزرگتر ش...
20 بهمن 1393

اندر احوالات یوسف جان (8 ماهگی)

عشق مامان سلام نفسم نه ماهه شده هزار ماشالا هزار هزار ماشالا به قد و بالای رعنای گل پسرم مردی شدی واسه خودت ها؟ قربون قد و بالات برم گل نازم این روزا اینقدر دوست داشتنی و با نمک شدی که دوست دارم بشینم و فقط نگات کنم. دوست ندارم حتی یک لحظه رو از دست بدم. حتی بعضی وقتا اینقدر نگات میکنم که تو هم میمونی بهم نگا میکنی. فکر کنم پیش خودت میگی این مامان من چشه؟انگار خوشکل تو عمرش ندیده تا حالا آخه بعضی روزا دلم برای کوچیکیات خیلی تنگ میشه. فکر میکنم که چرا وقت کافی نذاشتم و سیر دلم نگات نکردم. ولی با این وجود دوست دارم پسرک مامان زودتر بزرگ بشه و بهم بگه مامانی دوستت دارم. اونوقته که من دیگه هیچ چیزی از خدا نمیخوام...
14 دی 1393

یوسف جان و شرکت در جشنواره

سلام پسر گلم عزیز مامان شما هم توی جشنواره ی نی نی وبلاگ با این عکس شرکت کردی خیلی براش زحمت کشیدیم تا آماده شد. من و بابا و خاله مهسا(مثل همیشه طرح از من و اجرا با خاله مهسا و بابا هم که تدارکات بود) امیدوارم دوستای نی نی وبلاگیت بهت رای بدن تا بتونی تو ی جشنواره افتخار بدست بیاری. به این امید که این افتخار زمینه ساز افتخارات بالاتر و مدارج علمی بالاتر در آینده برای تو نازنینم باشه. ...
10 دی 1393

یوسف جان و تجربه ی اولین عاشورا

    سلام بر حسین سلام بر شش ماهه ی حسین علی اصغر سلام بر همه ی اهل بیت و یاران حسین پسر عزیزم امسال اولین محرم عمرت رو تجربه کردی. فدات بشم که پا به پای بزرگترها همه ی مراسم ها رو پشت سر گذاشتی و حتی خم به ابروت نیاوردی. ایشالا که امام حسین یار و یاورت باشه. ایشالا که به حق شش ماهه ی امام حسین همیشه راه حق رو پیش رو داشته باشی. هر مراسمی که میبردمت از خدا میخواستم که همواره راه درست رو بهت نشون بده . برای تو از خدا خواستم که کمکت کنه که در همه ی کارهات اول خدا رو در نظر داشته باشی دوم هم خدا رو در نظر داشته باشی و سوم هم خدا رو در نظر داشته باشی و حتی یک لحظه از یاد خ...
7 دی 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر بهار می باشد