سفر قزوین
گل پسر مامانی سلام
واسه خودت مارکوپولیی شدی ها...
فدات بشم من
جونم برات بگه که واسه تعطیلات 22 بهمن ماه رفتیم قزوین. کسایی که شما رو توی این سفر همراهی میکردن عبارتند از : بابا جان که هماهنگ کننده ی اصلی بود . مامان جان دایی ممد بابای مهربون و مامان دوست داشتنی
من که از شهرش خیلی خوشم اومد. هوای خیلی خوبی داشت و کلی جاهای دیدنی. البته کمی هواش سرد بود که همین باعث شد وقتی برگشتیم تهران همگی سرما بخوریم ولی خوب خودش واسمون خاطره شد .
یکی از جاهای دیدنی که سرزدیم کاروانسرای سعدالسلطنه بود . یه کاروانسرا به چه بزرگی . ما که نتونستیم کلش رو ببینیم. ولی خیلی معماری زیبایی داشت و خیلی هم تمییز بود.
اینم بازار وزیره که اول سعدالسلطنه میشد.
اینجا هم پیغمبریه گفته میشد که مدفن 4 تا از پیامبرها بود.
قربون آدم برفی خودم برم
دیگه از جاهای دیدنیش حمام قجر بود که الته به صورت موزه ی مردم شناسی بازسازیش کرده بودن.
کاخ موزه ی چهلستون هم خیلی دیدنی بود. بابا که خیلی از اونجا خوشش اومده بود آخه یه موزه ی خطاطی گذاشته بودن. بابا هم که خودش خطاط و علاقمند به این رشته
دروازه ی تهران هم دیدنی بود ولی چون قشنگ مامان خواب بود ما از توی ماشین بیون نیومدیم
دیگه امامزاده حسین رو رفتیم دیدیم که همین که وارد شدیم یه بارون شدیدی شروع به باریدن کرد.
و آخرین جایی که دیدیم هم مسجد جامع بود که توی همون راسته ی سعدالسلطنه بود. یه مسجد خیلی بزرگ و باز هم خیلی تمیز
دیگه اینکه یه قیمه نثار که غذای سنتی قزوینه هم خوردیم و برگشتیم تهران. البته یه پارک هم رفتیم که چون هوا خیلی خوب بود کلی نشستیم و کلی هم عکس گرفتیم
و این هم به عنوان عکس آخر
خیلی دوستتون دارم. هم تو رو و هم بابایی رو